كلبه ي تنهايی بارون بهاری


كلبه ي تنهايی بارون بهاری

دختری در کلبه ی تنهایی به انتظار

 

به او بگوييد دوستش دارم،

به او بگوييد دوستش دارم به او كه قلبش به وسعت درياييست كه قايق كوچک دل من در آن غرق شده

به او كه مرا از اين زمين خاكي به سرزمين نور و شعر و ترانه برد؛

و چشمانم را به دنيايي پر از زيبايي باز كرد

      


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1398برچسب:,سـاعت 17:24 نويسنده baran| |

دیگه در کلبه ی تنهایی هام بسه شد

دیگه تنها نیسم یکی اومده تو زندگیم

درسته عشقم نیست ولی اونم میشه عشقم

دیگه نمیخوام غمگین باشم کلبه ی تنهایی من

کلبه ی غم های من کلبه ی درد های من

کلبه ی اشکهای من کلبه ی تنهایی من

دیگه عشقم برام مرد دیگه دوستش ندارم

اون که منو نخواست چرا من بخوامش

خداحافظ عشقم خدافظ کلبه ی تنهایی بارون بهاری

عشق من شاید الان  تو وبلاگ من باشی 

من همیشه دوستت داشتم اما تو منو دوست نداشتی

دعا کن عشقت از دلم بره تا زندگی کنم

علی من تو رو فراموش میکنم از اون موقعی که بت قول دادم زیرشم نزدم

دوستانی که وبلاگ من میاین برام دعا کنین

همون دعا کنیین که اگه جای من بودید دوست داشتین براتون کنن

دعا کنین خوشحال باشم و عشقمو فراموش کنم 

علی عشق من خدا حافظ((


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,سـاعت 16:6 نويسنده baran| |

 

همه جا حرفه تو همه برات گل  ميارن

چرا مردم نمى خوان دست از سر تو بردارن

بگو  من ديوونتم دوست دارم خيلى زياد

 نگى من مي ميرم دق مى كنم دلت مى ياد؟

 چرا مردم همشون تو رو به من نشون مى دن
 
از هزار فرسخى هم واسه تو دست تكون مى دن
 
چرا به اونا نگفتى كه يه ديوونه دارى؟

بهشون بگو محاله منو تنها بذارى

چرا فكر تو مى ياد خيلى شبا سراغشون

اونا از جون منو عشق قشنگم  چى مي خوان

خب صداتو دوست دارن  پـس چرا دنبالت ميان؟

مگـه تو ترانه هام جاى چشاى تو بده

كى اندازه ى من ديوونگـى رو بلده؟

چرا خيلى  ها دارن واسه تو نقشه مى كشن

مگـه از عشق منو چشما ى تو بى خبرن

چرا راحت نمى گـى تا  همه از اين جا برن

خستم از حرفا و نامه هاى عاشقونشون


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:,سـاعت 4:32 نويسنده baran| |

 

ديگه طاقت ندارم بشنومت از اين و اون

ببينم عكستو تو البوم عكس ديگرون

نمی تونم ببينم با همه مهربونيو

با منی كه عمريه ديوونتم،نامهربون

ديگه طاقت ندارم تو روياى كسى باشى

دنيای منى محاله دنياى كسى باشى

عمريه داد مي زنم تو فقط مال منى

نمي تونم ببينم مال كسی باشى

ديگه طاقت ندارم پروانه هات فراوونن

اونا از ديوونگيم بي خبرن نمى دونن

اما من يه روز ميام فرياد می زنم

تا برن تمام عاشقايی كه تو ميدونن

ديگه طاقت ندارم بپیچه موجاى صدات 

كسى عكسى داشته باشه از طلوع خنده هات

نمي خوام حتی كسى يه شاخه گل بهت بده

همه ی گلارو من يه روز مى ريزم زير پات

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ دو شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,سـاعت 23:42 نويسنده baran| |

 

لالا  لالا نخواب سودی نداره

همون بهتر كه بشماری ستاره

همون بهتر كه چشمات وا بمونه

كه ماه غصش نشه تنها بيداره

لالا لالا نخواب اون راه دوره

خدا ميدونه كه حالش جه جوره

توي خلوت ميكم اينجا كسي نيست

خداييش كه دلم خيلي صبوره

لالا لالا نخواب خواب كه دوا نيست 

دل ديوونه داشتن كه خطا نيست

مي كن دست از سرش بردار نمی شه

آخه عاشق شدن كه دست ما نيست

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:,سـاعت 22:33 نويسنده baran| |

 

هر كی اومد پيش من يه ذره جاتو نگرفت

هيج ادايی جاي اون ناز و اداتو نگرفت

پيش هر نقاشی رفتم تورو نقاشی كنه

روی هر بومي زديم رنگ چشاتو نگرفت

      

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:,سـاعت 22:13 نويسنده baran| |

 

نه مي خوام بين من و دلش جنگ بشه

نه می خوام عشقی كه اون نداره كم رنگ بشه

من فقط يه چيزی از خدا ميخوام؛دلم می خواد

واسه يكبارم شده دلش برام تنگ بشه

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:,سـاعت 21:10 نويسنده baran| |

بد جوري دلم تنگه

قلبش ولی از سنگه

حرفاش پر ترديده

چشماش پر نيرنگه

ديروز شنيدم گفته 

اسمم واسه اون ننگه

رويام ديگه پزمردس

عشقش ديگه كمرنگه

كوك دل بيمارم

با غصه هماهنگه

جشم به درو گوشم

در حسرت يک زنگه

بين من و عشق اون تو ميدون دل جنگه

بازم اگه برگرده دل عاشق و يکرنگه   


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:,سـاعت 20:7 نويسنده baran| |

 

دست كذاشتم رويكي كه يه قشون خاطر خواشن

همشون هنر دارن،يا شاعرن يا نقاشن

 يا كه بشت بنجرش با كريه كيتار مي زنن

يا كه مجنون مي شن و تو كوجه ها جار مي زنن

دست كذاشتم رو كسي كه عاشقم نمي دونست

سر بودم از خيليا و لايقم نمي دونست

دست كذاشتم رو يكي كه نه سفيده نه سياه

ظاهرش كندميه،به جشم من امّا كيميا

دست كذاشتم رو يكي كه داشتنش خوابه هنوز

كمترين شاكرد جشماش خود مهتاب هنوز

دست كذاشتم رو يكي كه عادتش نساختنه

سرنوشت هر كسي كه ميخواد اونو،باختنه

دست كذاشتم رو يكي كه خندشم نفس داره

تو تموم نقشه هاي خوب دنيا دست داره

دست كذاشتن رو كسي اسونه اما ساده نيست

توي اين جور بازيا ،خوب هميشه اراده نيست

مينويسم كه ديكه رو هيجكي دست نمي ذارم

ولي نه دروغه من هنوز اونو دوست دارم


 

 

 

 

 

 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 19:21 نويسنده baran| |

 

یه كاری كرد با من اون چشای پر جذبه

كه ساعت خونم هنوز؛بعد يه عمری عقبه

   

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 19:21 نويسنده baran| |

می خوام يكی رو بكشم؛چشاش مث شما باشه

نه؛نقاش چشم شما؛فقط بايد خدا باشه

من مي دونم نمی دونيد چقد شمارو دوست دارم

كم كمش فكر مي كنم قدر ستاره ها باشه

من شنيدم شما مي خواين از عشقتون دس بكشم

واسه يه عاشق مي تونه اين بدترين بلا باشه

صداي نازتون داره؛قلب منو مي لرزونه

مگه می شه اين لرزيدن؛فقط مال صدا باشه؟

 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 19:21 نويسنده baran| |

 

بچه بودم نه ديكه منتظر زنگ بودم

نه ديگه واسه تو و مثل تو دلتنگ بودم

بچه بودم تو نبودي شبا زود خوابم مي برد

دل كوچيكم فقط غصه بازي مي خورد

بچه بودم دلمو هنوز كسي نبرده بود

هنوز خدا اونو دست خودم سپرده بود

بچه بودم عالمي بود اخه عاشق نبودم

از دست چشاي تو حسرت دق نبودم

بچه بودم بدون هيج غصه اي رفتم شمال

لب دريا خونه هاي ماسه اي ؛بوي بلال

بچه بودم توي قايق بي تو خيلي خوش گذشت

دنيارو كاش مي دادم سالاي رفته بر مي گشت

بچه بودم چقدر شعراي خوب بلد بودم

كندن اسمارو رو درخت و چوب بلد بودم

بچه بودم اكه مثل حالا مجنون مي شدم

از بزرگ شدن واسه ابد ؛پشيمون مي شدم

   

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 19:21 نويسنده baran| |

بيشتر از عشق و خدا دوست دارم

من يه جور ديگه جدا دوست دارم

عشق تو يه اتفاق ساده نيس

من نميدونم چرا دوست دارم

    

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 19:21 نويسنده baran| |

يه عروسكم توي اتاق تو 

يه ترانه رو لباي داغ تو

دوست داري بيا سراغ تنهاييم

من همش ميخوام بيام سراغ تو........

  

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 19:21 نويسنده baran| |

 

مگه از تو بهترم پيدا ميشه

مگه عشقت تو ترانه جا ميشه

از نگات ترانه ي من آب مي شه

نباشي نقاشيام خراب مي شه

واسه اسكار طلا ترين نگاه

هميشه چشم تو انتخاب مي شه

اسم تو؛رو خط مشق دفتراس

روي بال عاشق كبوتراس

دل من زميني و اسير و تنگ

قلب تو لطيف و اهل اونوراس

ناز و لبخند و صدات هارمونيه

نفست هزار و يك سمفونيه

مهربوني بيش تو تکراريه

اشكام از نبودن تو جاريه

هر جا رو نگاه كنم فقط تويي

من اتاقم پر از يادگاريه

هر چي مي نويسمت باز نمي شه

نت من حريف اين ساز نمي شه

هيج صدايي حتي فرياد و سكوت

مث جادوي صدات ناز نمي شه....

     


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 19:21 نويسنده baran| |

كي به اندازه ي من دوست داره

 

بی تو يک لحظه ای آروم نداره

بی تو كه خواب توی چشماش نمياد

اسمی جز اسم تو يادش نمياد

كی روزی صد دفعه قربونت ميره

واسه جشماي قشنگت مي ميره

مثل من هيج كسی عاشق نميشه نه نميشه

هيج كسي براي من تو نميشه نه نميشه

دلم تنگه وقتي جای ديگه ای

ندارم جز تو فكر ديگه ای

آخه تو برام يه چيز ديگه ای.......

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 19:21 نويسنده baran| |

يه اسمون آبی يه دشت پر شقايق

 

يا شبی پر ستاره

يه رودخونه يه قايق

به زير نور مهتاب قشنگ ترين دقايق

اين لحظه هاي اوج برای قلب عاشق

از روزی كه عاشقم دنيا چه آفتابیه

براي دل خوشيام يه شاخه گل كافيه

آفتاب ميگه به مهتاب

بيدار شو اي ديوونه

اين قصه يه عشق عشقی كه مي مونه

نگاه كنيد رو كوه ها سبيده دم رسيده

عشقي به اين قشنگی هرگز كسی نديده

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 19:21 نويسنده baran| |

 

فدای صبر و طاقتت؛فداي بي حوصلگيت

فدای اون خستگی كه؛ مياد ميشينه رو تنت

فدای مخمل صدات كه خوندنت بال منه

فداي عطر خنده هات؛ فدای طعم موندت

فدای دوست نداشتنات؛حتی فدای روندت

فدای تو كه هيچ روزيی هيچكی نمی شينه به جات

فدای هر چی تو داری مخصوصا اون رنگ چشات

فداي اون خوبيايی كه داري و نمي دونم

فدای شعرت كه می خوام بكم ولی نمی تونم

فدای كوچه هايی كه ميگذری از كنارشون

فدايی عكسات كه دارم هميشه يادگاريشون

    

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 19:21 نويسنده baran| |

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 18:11 نويسنده baran| |

 

تا ابد عاشقت مي مونم........

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 18:11 نويسنده baran| |

 

با ديدن تو، تو همون يه لحظه

گفتم چشات به عالمی مي ارزه

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 18:11 نويسنده baran| |

 

یعني ميشه كه ما دو تا يه روزي به هم برسيم؟

مهم فقط رسيدنه؛حتي اگه كم برسيم

يعني مي شه غرور تو آب بشه بريزه مث برف؟

اين همه بستگي داره فقط به گفتن يه حرف

يعنی می شه فقط يه بار خدا به ما نگاه كنه؟

مي گی نمی شه ولي من؛همش ميگم خدا كنه

يعنی می شه تو دفترش فقط يه لحظه اسم ما باشه؟

يه چيزی بشكنه فقط؛اونم طلسم ما باشه

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 18:11 نويسنده baran| |

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 18:11 نويسنده baran| |

 

                 شايد كسي كه باهاش خنديدي فراموش كني

                    اما كسي رو كه با تو اشك ريخته هر كز......

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 18:11 نويسنده baran| |

 

          عزيزم اينو خوب بدون هيچ وقت هيچ كس

                  نمي تونه جاتو توي قلب من بگيره

                             دوست دارم


 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 18:11 نويسنده baran| |

 

خدايا منو برگردون به روز تولدم

روزي كه عاشق نبودم

ثانيه ها رو به عقب برگردون

من اين روزا و شبارو نمي خوام

مي خوام يه بار ديگه بجگي كنم

من اين دنياي بي رحم نمي خوام

من اين شباي بر از گريه رو نمي خوام

مي خوام يه بار ديگه به دنيا بيام

اكه يه بار ديكه به دنيا بيام

ديگه به قلبم اجازه ي عاشق شدن نمي دم.

    


 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 18:11 نويسنده baran| |

 

 

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 18:11 نويسنده baran| |

 

             با نگات باز بيا آتيش بسوزون توي دلم

              برق چشمای شيطونو بهم برگردون

 


برچسب‌ها: <-TagName->
تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,سـاعت 18:11 نويسنده baran| |